بشنو وصیتنامۀ آلاله ها را گلهای سرخ ِ پرپر ِ روح خدا را آنان که دست از جان خود شستند و گفتند : باید رها سازیم با خون ، کربلا را بهر طواف کوی او احرام بستیم در سعی خود بینی ، محکوم صفا را سوغات ابراهیم اگر فرزند خود بود اینک ببین سوغات فرزندان ما را یعقوب وش می گردم اینک تا ببینم در شهر غربت ، آن عزیز آشنا را می خواستم تا پای آن گُل را ببوسم اما چسان ؟ کز دست دادم دست و پا را آنکس که در این ره ، سرش از تن جدا شد دیدار کرد آن یار ِ سر از تن جدا را خون شد به دوری عاشقان را ای خدایا کی می شود آن ماه ِ پنهان آشکارا ؟ زنده یاد قیصر امین پور
نظرات شما عزیزان: